Saturday, December 10, 2005


به خدا من هيچ کدوم از اين کامنت ها رو پاک نکردم از اونجايي که از اين سيستم نظرخواهيه بلاگر خوشم نمي يومد . خدمات نظر خواهيه هالو اسکن رو به وبلاگم اظافه کردم . اين شد که کامنت همه ي پستها خود به خود پاک شد از شبنم عزيز - نسيم جون -نازخاتون-آسیه- نخود سياه - خزان- کوزه- حميد جسمي -پونه ي عزيز مهناز وبقيه معذرت مي خوام . يه موقع سوء تفاهم پيش نياد کسي فکر نکنه من کامنتش رو پاک کردم . از طرفي کامنت تو هم پاک شد آقايي که اينقدر آپ تو ديت تشريف داري که تا به امروز حتي يک مطلب هم توي وبلاگت پست نکردي . من يکي که غبطه مي خورم به اين همه وقتي که تو داري يعني تو واقعا اينقدر بيکاري که اومدي غلطهاي تايپي يا به قول خودت غلطهاي املايي پست قبلي منو با يه عالمه توهين و تمسخر به من خبر ميدي و بعدش اعلام ميکني که از من متنفري ولابد به خيال خودت منو ضايع ردي . به خاطر نفرتي که از من و امثال من داري به خودم افتخار مي کنم مرسي از اينکه اعتماد به نفس منو بالا بردي . و قدمهاي منو بيش از پيش در ادامه ي مسيرم محکم کردي . يادت باشه فمنيست از روز اول براي خوشامد يا بدآمد امثال شما به وجود نيومد که حالا قرار باشه با خوندنه مطالب من از هرچي فمنيسته بدت بياد.
.............................................مرسی از مهناز وآسیه وکسای دیگه که راجع به پست قبلی به من یادآوری کردن سادیسم با مازوخیسم اشتباه گرفته شده . خوب این درسته . اما این تقصیر من نبود من اون مطلب رو یه جورایی کپی برداری کردم از یکی از مطالب هفته نامه ی پرتو سخن این اعتراض رو به آخوندهای گرداننده ی این هفته نامه بکنید که اینقدر با سواد تشریف دارن که فرقی بین مازوخیسم وسادیسم قائل نیستن. لابد اینم یه جور آزادی بیان به سبک اونهاست . بازم تشکر میکنم .

یه مطلب شرم آور هر کی حالش بد میشه نخونه



توي چند روز گذشته يه مطلب توي يکي از شماره هاي قديمي هفته نامه ي وزين پرتو سخن که متعلق به دارو دسته ي مدرسه ي حقاني قم ودر راس اونها مصباح يزدي هست خوندم . مو به تنم راست شد . اينکه مردها قانونن سند مالکييت زنهاي اين آب وخاک به محض جاري شدن صيغه ي عقد در دستان مبارکشون قرار ميگيره براي من قابل درکه .اينکه قانون هر اختياري به اونا داده براي من قابل هضمه. اينکه عده ي قليلي از مردهاي اين مملکت زنهاشونو کتک ميزنن. اينکه بعضن بعد از اينکه کتک کاريشون تموم شد اظهارپشيموني ميکنن وشرمشون مياد کسي از اين موضوع با خبر بشه منو ببخشيد اگه بگم ديگه شنيدنه اينا براي من عادي شده از اونجاييکه همه ي اينارو روزي صد بار ميشنوم وديگه گوشم به شنيدنشون عادت کرده . اما با خوندنه اين مطلب وحشتناک تنم مور مور شد . يه لحظه ار ذهنم گذشت نکنه ماداريم دردوران ماقبل تاريخ به سر مي بريم خودمون خبر نداريم . نکنه اصلن وجود خارجي در اين زمان نداريم . مبادا تکنولوزي و قرن بيستويکموپيشرفت وتمدن و روانشناسي و احساس وعاطفه وعقل ومنطق همه اينا فقط يه خواب باشه . خواب يه انسان نخستين روانپريش . نه خداي من پس بذار تا ابد بخوابم . توي صفحه ي اول اين مجله تيتر بزرگي ديدم که حتي از به زبون آوردنش هم شرم دارم اما ميگم :تيتري با عنوان (((تنبيه بدنيه زن چرا )))يه لحظه مکث کردم : شايديه مطلب روانشناسانه توي اين مجله ي قرون وسطايي به چاپ رسوندن اما نه چرا اينقدر تيترش وحشتناکه . صفحات مجله رو ورق زدم تا تيتر مربوط به صفحه ي اول رو پيدا کنم . از همون سطر اول اون چيزي رو که ميخوندم باور نمي کردم . اين من بودم يه انسان قرن بيست و يکمي توي دوراني که روانشناسان با صراحت بيان کردن که تا چند سال ديگه افسردگي وعوارض ناشي از اون دومين عامل مرگ ومير مردم دنياست . نه يه آدم نخستين ما قبل تاريخ ونه يک بدوي ساکن در قبايل بربر آفريقا . مطلب به اين شکل شروع شد :از ابتداي پاراگراف اول به طرز دلسوزانه اي به توضيح وتبيين چرايي وضرورت تنبيه بدني زن پرداخته شده بود . اينکه اين امر لازمه ي زمانه ماست . اينکه اهمييت وضرورت اين مسئله باعث شده تا در قرآن هم آيه اي به اون اختصاص داده بشه واضربوهن............. وديگه قدرت هضم اين سطور رو نداشتم . بدجوري روي دستگاه گوارش ذهنم مونده بود . داشتم بالا مياوردم :اسلام امر به اطاعت زن از مرد مي کند و به مرد دستور مي دهد ابتدا با نرمش و ملاطفت زن رو به اطاعت از خود وادارد . در مرحله ي دوم کمي تندي وجديت به خرج دهد(مراحلش زياد يادم نيست )در مرحله ي سوم از او در بستر خواب روي گرداند(خوب اينجوري که خودش تيکه تيکه ميشه تاصبح اما نه اين آقايان حتمن براي ساخت وساز قصرهاي بساز بفروشي در بهشت برين هم که شده اقدام به تعدد زوجات ميکنن و هر وقت با يکي قهر فرمودن به سراغ ديگري ميرن به نوعي از اين اتاق در ميان ميرن تو اون اتاق )و خلاصه بعد از چند مرحله اگر موثر واقع نشد وزن مطيع مرد تشريف فرما نشد امر به زدن مينمايد والبته تا جاييکه جاي ضربه بر بدن او واقع نشود . و اگر چنين شد بر مرد واجب است ديه پرداخت نمايد ( منت بر سر زن مينمايد ) ما روايات زياد و قويه اي در وجوب تنبيه بدني زن داريم . حتي در جاييکه همسر حضرت ايوب گيسوان خود را با تکهاي نان معاوضه مي کند . خداوند به حضرت ايوب امر مي کند يا صد ضربه شلاق بر زن بنما يا يک ترکه را صد لا کن وبا آن يک ضربه بنما . البته اين مجازات را مرد زماني بر زن روا مينمايد که زن نافرماني و سرپيچي از شوهر کند . (آخه نه ما در زمانهاي ديگه هم هوس تنبيه بدني مي کنيم ) ضمنن طبق آخرين تحقيقات کلينيکهاي غربي عده اي از زنان به بيماري دگر آزاري يا مازوخيسم نهفته مبتلا هستند و در کل زنان بيشتر از مردان مستعد دگر آزاري مي باشند !!!!!!!!!!! که اين مسئله وجوب تنبيه بدني زن را تاييد مي کند . و در واقع مرد خانواده با اين عمل (فريضه)که به مصلحت خود زن نيز مي باشد به پايداري خانواده استحکام مي بخشد مانع از سرپيچي هاي زن ودر نهايت فروپاشي خانواده مي شود . اما نگارنده ي اين زباله ها در جايي روشنفکري به خرج دادن و گفتن : حالا ممکن است اين سوال پيش آيد که چرا اين اجازه به زن داده نشده تا در هنگام سرپيچي هاي شوهر اونيز تنبيه بدني به خرج نمايد . خوب پاسخ اين سوال روشن است اصولن زن نمي تواند مرد را تحت فشار قرار دهد (وبنمايد)!!! در اين هنگام او مي تواند با مراجعه به مراجع قانوني شوهر خود را مجازات کند وحقوق خود را باز پس گيرد ( به عبارتي در به در دادگاهها بشه) البته اين مطالب که من نقل به مضمون کردم خيلي شاهکارتراز اينا بود اما من نگران سلامت قلب خواننده هاي اين مطلب بودم . باورم نميشد يعني من دارم توي مملکتي زندگي مي کنم که اين آشغالا تيتر بزرگ ميشه ؟ پس با اين حساب به عنوان يک دختر فمنيست که هنوز مازوخيسم يا دگر آزاريه نهفته در درونش فوران نکرده از طرف همه ي زنها براي مردهايي که خانوماي مازوخيسمشون رو تحمل مي کنن صبر عاجل مسئلت مي نمايم . از اون آقايي که سال گذشته خانومش دچار جنون آني شد ودماغش رو با قيچي باغبوني بريد عذر مي خوام . وباز هم از اون آقايي که خانوم مازو خيسمش سال گذشته اونو به علت آشپزيه بد به قتل رسوند عذر مي خوام و از خداوند براش طلب آمرزش مي کنم . از پدر بزرگوار زهراي هفت ساله که دو سال پيش توي اهواز توسط مادر مازوخيسمش به علل ناموسي سر بريده شد و بعد پدر بيچاره رو به جاي اون زن دگر آزار اعدام کردن عذر مي خوام . از آقايوني که خانوماشون حق دارن هر وقت اونارو در حال رابطه ي جنسي با زن ديگه ديدن به قتل برسوننشون و هيچ مجازاتي هم گريبانگير خانم نيست پيشاپيش طلب پوزش دارم . به خاطر تمام قتلهاي ناموسي که زنها مرتکب ميشن به خاطر همه ي آزارهاي جنسي که زنهاي دگرآزار به شوهرهاي بي زبون خودشون روا مي دارن و آوازه ي اون گوش فلکو کر کرده وخلاصه از همه ي دولتيان (حذف کلمه ي دولتمردان)به اين دليل که هميشه نود درصد جرائم جنسي وغير جنسي وتجاوز و قتل ناموسي وغير ناموسي وسرقت مسلحانه وکيف قابي و آدم رباييه موجود در صفحه ي حوادث روزنامه ها متعلق به زنهاست درخواست عفو وبخشش دارم . راستش من يکي که از شدت شرمندگي نمي تونم سرمو بلند کنم و تو روي مردها نگاه کنم . گور باباي آمار و ارقام . گل بگيره اون آمارو ارقامي رو که هميشه برعکس اينايي که من گفتم منتشرميشه. حتمن دستهاي استکبارجهاني پشت قضيه ي اين آمارها مشغول به کاره تا روي ظلمي رو که به مظلوم(مرد) ميشه سرپوش بذاره ولابد اين وقاهت تا اونجا پيش رفته که استکبار جهاني تونسته منشوري به نام کنوانسيون رفع تمامي اشکال تبعيض عليه زنان رو به نام سازمان ملل تصويب کنه . همگي مستحضر هستيد که تهاجم فرهنگي تا کجا پيش رفته که کشور ما هم تا چندي پيش خواستار پیوستن به اين منشور ننگين بود . اما به حمدالله از زمانيکه ليست نمايندگان مجلس هفتم توسط آقا امام زمان امضاءشد وهمگي مجلسيان هفتم به خانه ي ملت راه پيدا کردند ديگه هيچ احدي اجازه نداره حتي ريز اشارتي هم به اين پديده ي شوم بکنه
اه اه اه اه اه اه صد بار ديگه هم اه ديگه نمي تونم جلوي تهوع چند صد ساله ي خودمو بگيرم . داره فواره مي زنه به بيرون . الانه که تو روي تمام قانونگذاران وقانون تصويبکنان و(وحتي نمي ترسم اگه بگم مردم اين مملکت ) بالا بيارم مملکتي تا مردمش قدرت هضم اين استفراغات رو نداشته باشه هيچوقت همچين مطالب ننگيني توي صفحه ي اول مجلاتش تيتر بزرگ نميشه . حالم از خودم به هم مي خوره که با يه حمله ي انتحاري دارو دسته ي مدرسه ي حقاني ورئيس بزرگشون رو به درک واصل نمي کنم . حالم از زنهاي مملکت گل وبلبل به هم مي خوره که با شنيدنه اين خزعبلات ککشون که نمي گزه هيچي نشستن توي خونه تموم فکرو ذکرشون اينه که آبگوشت بار بذارن آقا شب خسته از سر کار مياد ودور از جون مبادا يه موقع کد بانوگريشون با ذائقه ي آقا جور در نياد يه دست هم براش بزنه برقصه خستگي از تن مبارکشون بزنه بيرون
ديگه وقتشه بزنم به کوه وبيابون . بعضي وقتا بد جوري مي زنه به سرم از اينجا برم . چه ميدونم کجا شايد يه جزيره ي دور افتاده توي اقيانوس آرام از همه جا بهتر باشه برم اونجا ويه تمدن جديد بسازم طرحي نو براندازم انگار که توي فضايي از خلاء معلق هستي نه صداي آشنايي نه کورسويي از نور اميد . تاريکي وسکوت مطلق . تنهاي تنها تاچشم کار مي کنه تنهايي وتاريکي . نمي دوني به کدوم طرف بچرخي همه جا رو يک رنگ پوشونده سياهي محض . به راستي تو اي زن کجاي گردونه ي کيهان بي انتها قرار گرفتي و به کدوم ناکجا آباد داري ميري . هيچ فهميدي که چه بلايي به سرت اومده اين دنيا بد جوري به يه طوفان نوح نياز داره