Wednesday, May 11, 2005

چرا زنها با نام فامیل شوهر خطاب میشن

هيچ به اين موضوع فكر كردين قطعاً من اولين كسي نيستم كه به اين موضوع مي‌پردازم و هر لحظه فكرش آزارم ميده. شايد به خاطر اينه كه هر روز به همچين پديده‌اي برخورد مي‌كنيم. توي كوچه خيابون، همسايه‌ها، هم محله‌اي‌ها همه‌ي زنها تقريباً با فاميلي شوهرشون خطاب مي‌شن. انگاركه بخشي از دارايي شوهر باشن. نمي‌دونم شايد ديگرون منو زيادي حساس فرض مي‌كنن. اما به محض اينكه در حضور من زني رو با فاميل شوهر صدا مي‌كنن انگار كه به من بي‌حرمتي كرده باشن. من خجالت مي‌كشم و احساس حقارت مي‌كنم مثل اين ميمونه كه زخمي رو هر روز و هر روز خراش بدن ديگه خيلي اين زخم كهنه شده ولي خوب شدني نيست. نمي‌دونم چرا بعد از اين همه سال علي‌رغم اينكه اين قضيه بين اعضاي خانواده‌ي من هم پذيرفته شده اما براي من يكي عادي كه نشده هيچي انگار هر روز ابعاد جديدتري هم برام پيدا مي‌كنه. بيشتر منو دچار نفرت مي‌كنه. مطمئناً من اولين نيستم كه از خودم مي‌پرسم به چه حقي فاميلي زن بعد از ازدواج از بين مي‌ره و به فاميل شوهر تغيير مي‌كنه و اين هويت مرده كه به زن اعتبار و شخصييت ميده و نام و نشون زن در هاله‌اي از بي‌نشاني پنهون ميشه اين بي‌حرمتي به زن ديگه اونقدر بديهي شده كه كمتر كسي راجع بهش فكر ميكنه. تقريباً تمامي هتك حرمتها به زن توي شكلها ي مختلف در جوامع مدرن و عقب مونده اصلي پذيرفته شده و بعضاً قانوني هستن. اين مسئله توكشور ما يك قانون نوشته شده نيست. كاملاً عرفي و سنتي هميشه هم الزامي نيست. توي محل كار، دانشگاه، اصلاً نماينده‌هاي زن مجلس هيچكدوم با فاميل شوهر خطاب نمي‌شن تو هر وقت به مكاني مي‌ري كه دادن مشخصات فردي اونجا الزاميه به هيچ عنوان فاميل شوهرت‌رو ازت نمي‌خوان و اگر فاميل شوهرت رو به جاي فاميل خودت به كاربردي حتماً بهت مي‌خندن. اما اين قضيه توي كشورهاي اروپايي و البته مهد دموكراسي كه قراره از اونجا به زور توپ و تانك هم كه شده آزادي به سراسر دنيا صادر بشه به شكل ديگست. براساس قوانين مدني ايالات متحده زن بعد از ازدواج به شكلي كاملاً رسمي و فراگير نام فاميلي خودش‌رو از دست مي‌دهد. و به فاميل شوهر خطاب ميشه. در تمامي اسناد و مدارك گرفته تا گواهينامه‌ي رانندگي و غيره و ذالك نام شوهر به جاي نام فاميل زن حك ميشه. و از اون پس زن تبديل به موجودي بي‌نام و نشون ميشه كه بدون شهرت همسر انساني كاملاً گمنامه به طوريكه اگر تو در اونجا فاميل خودت رو به جاي فاميل همسرت به كار بردي فوري با قيافه‌ي تعجب‌آميز طرف مقابل روبرو ميشي كه مگر تو ازدواج نكردي؟ اين مگر تو ازدواج نكردي به اين معنيه كه ديگه مالك تو شخص ديگريست و تو نبايد از ذكر نام صاحب خودت خودداري كني. انگار كه از زير بوته سبز شده باشي ومرد به تو پناه داده باشه و حالا كه جزو دارايي مرد محسوب ميشي بايد به نام اون هم خطاب شي. اين قضيه ياد عصر سياه برده‌داري در ايالات متحده رو براي آدم زنده مي‌كنه. برده‌ها تقريباً بي‌نام بودن و وقتي به فروش مي‌رسيدن با نام صاحب جديد خطاب مي‌شدن. و الان خيلي از سياهاي آمريكا هنوز همون نامها رو به يدك مي‌كشن. قابل توجه اون عده كه معتقدن فمنيسم توي كشورهاي اروپايي ديگه از بين رفته . تو آمريكا تمامي سناتورهاي زن مجلس از جمله هيلاري ايكس با نام فاميل همسرانشون شهرت پيدا كردن. اينكه حرف ايكس رو بعد از هيلاري به كار بردم به اين خاطر كه فاميل خودش رو نمي‌دونم.و اينه زن روشنفکر جامعه غرب که توي سنا به نام خانم هيلاري كلينتون شناخته شده. بسياري از زنهاي شناخته شده‌ي تاريخ زنهايي هستن كه اونارو با هويت همسرانشون مي‌شناسيم و بدون شهرت همسرشون اونها زنهاي ناشناخته و گمنام باقي مي‌مونن. از جمله كارن هورناي روانشناس معروف، ماري‌كوري كاشف راديواكتيو‌ـ ويرجينيا ولف نويسنده و فمنيسم معروف و حتي شهره آغداشلوي خودمون. اين قانون توي تموم كشورهاي اروپايي به همين اندازه مترقي و پيشرفتست و توي خيلي از كشورهاي اسلامي مثل كشورما اين قضيه قانوني نيست. و تنها عرف و سنت و البته تقليد از قوانين دموكراتيك اروپايي اونارو مجبور به پذيرش اين رويه كرده، مي دوني چيه بعضي وقتا فكر مي‌كنم از اونجايي كه تقريباً تمام اموال و اجناس يك خونه به نام مرده اينكه بخوان همسرش رو هم با نام اون خطاب كنن. احساس كثيف تنزل به يك كالاي خونگي رو به آدم القاء مي‌كنه.بدجوري هم اين حس رو القاءمي کنه. مردي مذهبي رو مي‌شناسم كه روحيات بسيار آزاديخواهانه‌اي داره. اوايل فكر مي‌كردم اون فقط حرف مي‌زنه اما بعد از اينكه وارد زندگيش شدم ديدم نه حرفاش چيزي جز اعمالي كه توي زندگي خصوصيش به كار مي‌بره نيست. اين مرد بعد از ازدواج با همسر آمريكاييش خيلي شاكي بود كه چرا كارت اعتباري و گواهينامه‌ي رانندگي همسرش به نام اونه. و از اينكه فاميلي خودش علي‌رغم ميل باطنيش پشت اسم كوچيك همسرش قرار گرفته بود. از اون عذرخواهي كرد. در حاليكه اين قضيه اصلاً براي همسرش اهميت نداشت. جالبه كه بدونين اين مرد ده سال پيش بعد از اينكه متوجه شد كه همسرش از زندگي با اون دچار مشكل شده بدون هيچ مشكلي پيشنهاد طلاق همسرش رو پذيرفت و الان بعد از ده سال كه همسرش ازدواج مجدد كرده و صاحب بچه شده هنوز از اون به خوبي و نيكي ياد مي‌كنم. اون ميگفت من و همسر سابقم سالها بود كه ديگه با هم هيچ رابطه‌‌ي عاطفي نداشتيم. اما من با تمام وجودم به اون محبت مي‌كردم چون دوست نداشتم بچه‌هام راجع به پدرشون تصور بدي داشته باشن. و الان رابطه‌ي خوبي با همسر سابقم دارم چون بازهم آرامش‌ خاطر بچه‌هام برام از همه‌چي مهمتره. اين موضوع هويت زنانه وقتي كه تو ازدواج نكردي خودش رو به شكل ديگه‌اي نشون ميده بارها و بارها شده وقتي كه فرم تقاضانامه‌اي رو پر مي‌كني. با اولين پرسشهايي كه روبرو مي‌شي اينا هستن: نام‌ـ نام‌خانوادگي‌ـ نام پدر‌ـ شده از خودت بپرسي چرا نام پدر پس مادر كيه؟ اصلاً اون‌چي كارست؟ تو به عنوان يك دختر بازهم هويت مستقلي نداري توي خونه‌ي پدرت زندگي مي‌كني نه خونه‌ي مشترك پدر و مادرت به اين خاطر كه مادرت هم توي خونه‌ي شوهرش سكونت داره نه خونه‌ي خودش. تا زمانيكه ازدواج نكردي پدر تصميم‌گيري تمام مسائل تو رو به عهده داره. اوضاع براي برادر تو كاملاً فرق مي کنه. يادم مياد يه روز يه پسر بچه رو ديدم كه خيلي شبيه پدرش بود. بهش گفتم: تو چقدر شبيه باباتي. يهو ديدم عصباني شد و شروع كردن به غرغر كردن از اون بچه‌هاي ماماني بود. بهم گفت: من شكل مامانم هستم. بچه‌ها همه شبيه مامانا هستن. آخه مامان بچه‌ها رو به دنيا مياره اونا از توي شكم ماماناشون ميان بيرون. چشمهاي معصومش پر از بيان حقيقت بود. توي دلم زمزمه كردم تو هم روزي مرد خواهي شد و تمام گفته‌هاي كودكي رو فراموش خواهي كرد. يادم مياد اوايل كه لهجه‌ي جنوبي داشتم وقتي يكي از بچه‌هاي دانشكده از من پرسيد تو اهل كجايي بهش گفتم متولد اهوازم اما اصالت دزفولي دارم. مادرم اهل اونجاست. مي‌دونستم چي مي‌گه اما منتظر جوابش موندم. ‌با تعجب برگشت و به من گفت: خودت اهل كجايي چه ربطي به مامانت داره. آدم هميشه مال شهريه كه پدرش اهل اونجا باشه مگه تو دختر بابات نيستي. و من با خودم گفتم من دختر مادرم هم هستم. گويي مادر اصلاً وجود خارجي نداره. انگار كه اون نبوده كه نه ماه با تمام مرارتها بي‌هيچ منتي تو رو در وجود خودش حمل كرده در حاليكه پدرت به روال طبيعي زندگي خودش ادامه ميداده. انگار كه توي زندگي فرزندي كه بزرگش كرده غريبه‌اي بيش نيست. بيگانه‌اي كه نه تنها حق اظهار نظر نداره كه توي هيچ محكمه‌اي هم وجودش رو از تو جويا نمي‌شن. مهم نيست اون توي زندگي تو باشه يا نباشه. اصل قائم پدر توست و تو بايد به پرسش هميشگي نام‌ـ نام‌خانوادگي‌ـ نام پدر پاسخ بدي. و به اين دليل كه توي ذهنيات مردانه دنياي زنانه وجود خارجي نداره پس بنابراين تو هويتي زنانه هم نخواهي داشت و براي شناخته شدن بايد با شهرتي مردونه شناسنامه‌ي تو صادر بشه. و مادر اين عاشقانه‌ترين كلام هستي براي فرزند وجودي كه حتي بوي آشناي تنش براي تو اي مرد آرامش خاطر رو هديه مي‌كنه. بزرگترين گمنام هميشه‌ي تاريخ باقي خواهد موند. و تو همچنان تنهايي زن‌. پكي به سيگارم كه در حال تمام شدنه مي‌زنم و دود مي‌كنم هرآنچه رو كه به صفحه آوردم. با خودم ميگم چند ساله كه مادر رو به آغوش نكشيدم و هرم دستاي داغش گونه‌هاي سردم رو نوازش نكرده. دستهايي كه حالا ديگه از شكنجه‌ي روزگار زبر شدن. كاش شهرت غرور آفرين تو رو به همراه اسم كوچيك خودم داشتم.